به گزارش مشرق، زلاتان ابراهیموویچ ستاره سوئدی که در مدت زمان حضورش در پاریسن ژرمن با کارلو آنچلوتی روزهای خوبی را پشت سر گذاشت، خاطره ای جالب را از زمان همکاری با آنچلوتی توصیف کرده است.
زلاتان ابراهیموویچ در بخش هایی از کتاب "رهبری عملگرا" (تسخیر قلوب، اذهان و فتح مسابقات)، که به تازگی توسط کارلو آنچلوتی منتشر شده است، در توصیف سرمربی ایتالیایی صحبت هایی انجام داده است، او در گفته هایش خاطره جالبی را هم از همکاری با کارلو بیان کرده است:
وقتی پای مسائل حرفهای به میان آید و شرایط آن طور که او میخواهد، پیش نرود، ممکن است عصبانی شود. فکر میکنم، در هوایی سرد در خانه تیم اویان بازی داشتیم و زمین شرایط بسیار بدی داشت و خوب بازی نکردیم. همیشه از آن ابروی بالارفتهاش، متوجه میشوید که خبری است. در بین دو نیمه، وقتی که در رختکن نشستم، با خودم گفتم: «کارلو عصبانیه»، کارلو با ما صحبت میکرد و جعبهای در مقابل او قرار داشت که ناگهان به آن ضربه زد و بعد از پرواز در هوا به سر من برخورد کرد. با خودم گفتم: «یا عیسی مسیح، خیلی عصبانیه.» هرگز او را اینگونه ندیده بودم. وقتی عصبانی میشود، واقعاً عصبانی است.
در نوبتی دیگر...
یک روز، در تمرینات نزدیک او شدم و گفتم: «مربی، مربی، باید باهات حرف بزنم.» به نظر میآمد وانمود میکند که صدای من را نمیشنود. بنابراین با دست به او اشاره کردم و گفتم: «مربی»، ناگهان برگشت و با چهرهای کاملاً جدی گفت: «هیچوقت واسه من دست تکون نده.» شوکه شده بودم، پرسیدم: «داری جدی میگی؟» جواب داد: «بله، جدی گفتم، هرگز واسه من دست تکون نده.» لحظاتی بعد، شروع به خندیدن کرد. گفتم: «کارلو، اینطوری منو غافلگیر نکن، چون نمیتونم تورو تشخیص بدم.»
من با بهترینها کار کردهام و میگویم؛ کارلو بهترین است.
زلاتان ابراهیموویچ در بخش هایی از کتاب "رهبری عملگرا" (تسخیر قلوب، اذهان و فتح مسابقات)، که به تازگی توسط کارلو آنچلوتی منتشر شده است، در توصیف سرمربی ایتالیایی صحبت هایی انجام داده است، او در گفته هایش خاطره جالبی را هم از همکاری با کارلو بیان کرده است:
وقتی پای مسائل حرفهای به میان آید و شرایط آن طور که او میخواهد، پیش نرود، ممکن است عصبانی شود. فکر میکنم، در هوایی سرد در خانه تیم اویان بازی داشتیم و زمین شرایط بسیار بدی داشت و خوب بازی نکردیم. همیشه از آن ابروی بالارفتهاش، متوجه میشوید که خبری است. در بین دو نیمه، وقتی که در رختکن نشستم، با خودم گفتم: «کارلو عصبانیه»، کارلو با ما صحبت میکرد و جعبهای در مقابل او قرار داشت که ناگهان به آن ضربه زد و بعد از پرواز در هوا به سر من برخورد کرد. با خودم گفتم: «یا عیسی مسیح، خیلی عصبانیه.» هرگز او را اینگونه ندیده بودم. وقتی عصبانی میشود، واقعاً عصبانی است.
در نوبتی دیگر...
یک روز، در تمرینات نزدیک او شدم و گفتم: «مربی، مربی، باید باهات حرف بزنم.» به نظر میآمد وانمود میکند که صدای من را نمیشنود. بنابراین با دست به او اشاره کردم و گفتم: «مربی»، ناگهان برگشت و با چهرهای کاملاً جدی گفت: «هیچوقت واسه من دست تکون نده.» شوکه شده بودم، پرسیدم: «داری جدی میگی؟» جواب داد: «بله، جدی گفتم، هرگز واسه من دست تکون نده.» لحظاتی بعد، شروع به خندیدن کرد. گفتم: «کارلو، اینطوری منو غافلگیر نکن، چون نمیتونم تورو تشخیص بدم.»
من با بهترینها کار کردهام و میگویم؛ کارلو بهترین است.